درس سیزدهم
«و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه یبنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» (سوره لقمان آیه 13)
ترجمه:
(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش –درحالی که او را موعظه میکرد– گفت: «پسرم چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است».
تفسیر:
بعداز معرفی لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وی که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش میباشد اشاره کرده چنین میفرماید: «به خاطر بیاور هنگامی را که لقمان به فرزندش، در حالی که او را موعظه میکرد، گفت: پسرم هیچ چیزی را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمی است» (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یبنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم). حکمت لقمان ایجاب میکند که قبل از هرچیز به سراغ اساسیترین مسئله عقیدتی برود و آن مسئله توحید است، توحید در تمام زمینهها و ابعاد، زیرا هر حرکت تخریبی و ضدالهی از شرک سرچشمه میگیرد، از دنیاپرستی، مقامپرستی، هواپرستی و مانند آن که هر کدام شاخهای از شرک محسوب میشود.
همانگونه که اساس تمام حرکتهای صحیح و سازنده، توحید است، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غیر او بریدن و همه بتها را در آستان کبریایی او در هم شکستن قابل توجه اینکه لقمان حکیم، دلیل بر نفی شرک را این ذکر میکند که شرک ظلم عظیم است، آن هم با تعبیری که از چند جهت، تاکید در بردارد و چه ظلمی از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بیارزشی را همتای او قرار دهند و هم درباره خلق خدا که آنها را به گمراهی بکشانند و با اعمال جنایتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند و هم درباره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کنند.
«و وصینا الانسن بولدیه حملته امه و هنا علی و هن و فصله فی عامین ان اشکر لی و لولدیک الی المصیر» (سوره لقمان آیه 14)
ترجمه:
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمل میشد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان مییابد، (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بهجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است.
تفسیر:
نخست میفرماید: «ما به انسان درباره پدرومادرش سفارش کردیم» (و وصینا الانسان بوالدیه). آنگاه به زحمات فوقالعاده مادر اشاره کرده میگوید: «مادرش او را حمل کرد در حالی که هر روز ضعف و سستی تازهای بر ضعف او افزوده میشد» (حملته امه وهنا علی وهن). این مسئله ازنظر علمی ثابت شده و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران بارداری گرفتار وهن و سستی میشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص میدهند و از تمام مواد حیاتی وجود خود بهترینش را تقدیم او میدارند. به همین دلیل، مادران در دوران بارداری گرفتار کمبود انواع ویتامینها میشوند، که اگر جبران نگردد ناراحتیهایی برای آنها به وجود میآورد، حتی این مطلب در دوران رضاع و شیردادن نیز ادامه مییابد. چراکه «شیر، شیره جان مادر است». لذا به دنبال آن میافزاید: «پایان دوره شیرخوارگی او دو سال است» (و فصاله فی عامین).
همان گونه که در جای دیگر قرآن نیز اشاره شده است (و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین): «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر میدهند» (بقره-233). البته منظور دوران کامل شیرخوارگی است. هرچند ممکن است گاهی کمتر از آن انجام شود. به هر حال مادر در این 33 ماه (دوران حمل و دوران شیرخوارگی) بزرگترین فداکاری را هم از نظر روحی و عاطفی و هم از نظر جسمی، وهم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام میظدهد. جالب اینکه در آغاز توصیه درباره هردو میکند ولی به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روی زحمات مادر مینماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق عظیم او سازد. سپس میگوید: «توصیه کردم که هم شکر مرا به جای آور و هم شکر پدر و مادرت را» (ان اشکر لی و لوالدیک). شکر مرا بجا آور که خالق و منعم اصلی توام و چنین پدر و مادر مهربانی به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهدهدار انتقال نعمتهای من به تو میباشند و چقدر جالب و پرمعنی است که شکر پدر و مادر درست در کنار شکر خدا قرار گرفته و در پایان آیه با لحنی که خالی از تهدید و عتاب نیست میفرماید: بازگشت همه شما به سوی من است (الی المصیر). آری اگر در اینجا کوتاهی کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسی قرار میگیرد و موبهمو حساب میشود، باید از عهده حساب الهی در مورد شکر نعمتهایش و همچنین در مورد شکر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بیآلایش آنها برآید. بعضی از مفسران در اینجا به نکتهای توجه کردهاند که در قرآن مجید تاکید بر رعایت حقوق پدر و مادر کراراً آمده است، اما سفارش نسبت به فرزندان کمتر دیده میشود (جز در مورد نهی از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنایی در عصر جاهلیت بوده است). این به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندان کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشی بسپارند، در حالی که زیاد دیده شده است که فرزندان پدر و مادر را مخصوصاً به هنگام پیری و از کار افتادگی فراموش میکنند و این دردناکترین حالت برای آنها و بدترین ناشکری برای فرزندان محسوب میشود.
«و ان جهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً و اتبع سبیل من اناب الی ثم الی مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون» (سوره لقمان آیه 15)
ترجمه:
و هرگاه آن دو تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایستهای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبهکنان به سوی من آمدند، سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل میکردید آگاه میکنم.
تفسیر:
و از آنجا که توصیه به نیکی در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهم را برای بعضی ایجاد کند که حتی در مسئله عقائد کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در آیه بعد میافزاید: «هرگاه آن دو، تلاش کنند که چیزی را شریک من قرار دهی که از آن (حداقل) آگاهی نداری، از آنها اطاعت نکن» (و ان جهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما). هرگز نباید رابطه انسان و پدر و ماردش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد و هرگز نباید عواطف خویشاوندی حاکم بر اعتقاد مکتبی او گردد، تعبیر به «جاهداک» اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزند را میخواهند، تلاش و کوشش میکنند که او را به عقیده انحرافی خود بکشانند، و این در مورد همه پدران و مادران دیده میشود. وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند و استقلال فکری خود را حفظ کرده، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.
ضمناً جمله «ما لیس لک به علم» (چیزی که به آن علم و آگاهی نداری) اشاره به این است که اگر فرضا دلیل بطلان شرک را نادیده بگیریم، حداقل دلیلی بر اثبات آن نیست و هیچ شخص بهانهجویی نیز نمیتواند دلیلی بر اثبات شرک اقامه کند. از این گذشته اگر شرک حقیقتی داشت، باید دلیلی بر اثبات آن وجود داشته باشد و چون دلیلی بر اثبات آن نیست خود دلیلی بر بطلان آن میباشد. باز از آنجا که ممکن است این فرمان، این توهم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بیحرمتی به خرج داد، بلافاصله اضافه میکند که عدم اطاعت از آنها در مسئله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عینحال با آنها در دنیا به طرز شایستهای رفتار کن (و صاحبهما فی الدنیا معروف). از نظر دنیا و زندگی مادی با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن و از نظر اعتقاد و برنامههای مذهبی، تسلیم افکار و پیشنهادهای آنها نباش، این درست نقطه اصلی اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است. لذا بعداً میافزاید: «راه کسانی را پیروی کن که به سوی من بازگشتهاند» راه پیامبر و مومنان راستین (واتبع سبیل من اناب الی). چرا که بعداز آن «بازگشت همه شما به سوی من است ومن شما را از آنچه در دنیا عمل میکردید آگاه میسازم» و برطبق آن پاداش و کیفر میدهم (ثم الی مرجعکم فانب کم بما کنتم تعملون). نفی و اثباتهای پی در پی و امر و نهیها در آیات فوق، برای این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادی در میان انجام دو وظیفه لازم تصور میشود خط اصلی را پیدا کنند، و بدون کمترین افراط و تفریط در مسیر اصلی قرار گیرند و این دقت و ظرافت قرآن در این ریزهکاریها از چهرههای فصاحت و بلاغت عمیق آن است. به هرحال آیه فوق کاملاً شبیه چیزی است که در آیه 8 سوره عنکبوت آمده است که میگوید: (و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما الی مرجعکن فانب کم بما کنتم تعملون). و درباره آن شان نزولی در بعضی از تفاسیر نقل شده است که در ذیل آیه 8 سوره عنکبوت آوردیم.
«یبنی انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السموت او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر» (سوره لقمان آیه 16)
ترجمه:
پسرم اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد، خداوند دقیق و آگاه است.
تفسیر:
همچون کوه بایست و با مردم خوشرفتاری کن نخستین اندرز لقمان پیرامون مسئله توحید و مبارزه با شرک بود، دومین اندرز او درباره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل میکند. میگوید: «پسرم اگر اعمال نیک و بد، حتی به اندازه سنگینی خردلی باشد، در درون صخرهای یا در گوشهای از آسمان یا درون زمین جای گیرد، خدا آن را در دادگاه قیامت حاضر میکند و حساب آن را میرسد چرا که خداوند دقیق و آگاه است.» (یا بنی انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السماوات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر). «خردل» گیاهی است که دارای دانههای سیاه بسیار کوچکی است که در کوچکی و حقارت ضربالمثل میباشد. اشاره به اینکه اعمال نیک و بد هرقدر کوچک و کمارزش و هر قدر مخفی و پنهان باشد، همانند خردلی که در درون سنگی در اعماق زمین یا در گوشهای از آسمانها مخفی باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستی آگاه است آن را برای حساب و پاداش و کیفر حاضر میکند، و چیزی در این دستگاه گم نمیشود ضمیر در «انها» به «حسنات و سیئات و اعمال نیک و بد» بازمیگردد.
توجه به این آگاهی پروردگار از اعمال انسان و محفوظ ماندن همه نیکیها و بدیها در کتاب علم پروردگار و نابود نشدن چیزی در این عالم هستی، خمیرمایه همه اصلاحات فردی و اجتماعی است و نیروی محرک قوی به سوی خیرات و بازدارنده موثر از شرور و بدیها است. ذکر «سماوات» و «ارض» بعد از بیان «صخره» در حقیقت از قبیل ذکر عام بعداز خاص است. در حدیثی که در اصول کافی از امام باقر علیهالسلام نقل شده میخوانیم: اتقوا المحقرات من الذنوب، فان لها طالبا، یقول احدکم اذنب و استغفر، ان الله عزوجل یقول سنکتب ما قدموا و آثارهم و کل شیء احصیناه فی امام مبین و قال عزوجل: انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السماوات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر: «از گناهان کوچک بپرهیزید چراکه سرانجام کسی از آن بازخواست میکند، گاهی بعضی از شما میگویند ما گناه میکنیم و به دنبال آن استغفار مینماییم، در حالی که خداوند عزوجل میگوید: ما تمام آنچه آنها از پیش فرستادهاند و همچنین آثارشان را و همه چیز را در لوح محفوظ احصا کردهایم و نیز فرموده: اگر اعمال نیک و بد حتی به اندازه سنگینی دانه خردلی باشد در دل صخرهای یا در گوشهای از آسمان یا اندرون زمین، خدا آن را حاضر میکند چراکه خداوند لطیف و خبیر است».
«یبنی اقم الصلوه و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور» (سوره لقمان آیه 17)
ترجمه:
پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.
تفسیر:
بعد از تحکیم پایههای مبدا و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبی است به مهمترین اعمال یعنی مسئله نماز پرداخته، میگوید: «پسرم نماز را برپادار» (یا بنی اقم الصلوه). چراکه نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفی و زندگی تو را روشن میسازد. آثار گناه را از جانت میشوید، نور ایمان را در سرای قلبت پرتوافکن میدارد و تو را از فحشا و منکرات باز میدارد. بعداز برنامه ناز به مهمترین دستور اجتماعی یعنی امر به معروف و نهی از منکر پرداخته میگوید: «مردم را به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (و امر بالمعروف و انه عن المنکر). و بعد از این سه دستور مهم عملی به مسئله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته میگوید: «در برابر مصاوب و مشکلاتی که بر تو وارد میشود، شکیبا و صابر باش که این از وظایف حتمی و کارهای اساسی هر انسانی است» (و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور). مسلم است که در همه کارهای اجتماعی مخصوصاً در برنامه امر به معروف و نهی از منکر، مشکلات فراوانی وجود دارد و سودپرستان سلطهجو، و گنهکاران آلوده و خودخواه، به آسانی تسلیم نمیشوند و حتی در مقام اذیت و آزار و متهم ساختن آمران به معروف و ناهیان از منکر برمیآیند که بدون صبر و استقامت و شکیبایی هرگز نمیتوان بر این مشکلات پیروز شد. «عزم» به معنی اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنی کارهایی است که دستور موکد از سوی پروردگار به آن داده شده است و یا کارهایی که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد، و هرکدام ازاین دو معنی باشد اشاره به اهمیت آن است. تعبیر «ذلک» اشاره به صبر و شکیبایی است و این احتمال نیز وجود دارد که به همه اموری که در آیه فوق ذکر شده، از جمله نماز و امر به معروف ونهی از منکر، بازگردد، ولی در بعضی دیگر از آیات قرآن این تعبیر بعد از مسئله صبر مطرح شده که احتمال اول را تقویت میکند.
«و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور» (سوره لقمان آیه 18)
ترجمه:
(پسرم) با بیاعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد.
تفسیر:
سپس لقمان به مسائل اخلاقی در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنی و خوشرویی را توصیه کرده میگوید: «با بیاعتنایی از مردم روی مگردان» (و لا تصعر خدک للناس) و مغرورانه بر روی زمین راه مرو (و لا تمش فی الارض مرحا). چراکه خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمیدارد (ان الله لایحب کل مختال فخور). «تصعر» از ماده «صعر» در اصل یک نوع بیماری است که به شتر دست میدهد و گردن خود را کج میکند. «مرح» (بر وزن فرح) به معنی غرور و مستی ناشی از نعمت است. «مختال» از ماده «خیال» و «خیلاء» به معنی کسی است که با یک سلسله تخیلات و پندارها خود را بزرگ میبیند. «فخور» از ماده «فخر» به معنی کسی است که نسبت به دیگران فخرفروشی میکند (تفاوت مختال و فخور در این است که اولی اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنی است و دمی به اعمال کبرآمیز خارجی است).
و به این ترتیب لقمان حیکم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمنانه اجتماعی است اشاره میکند: یکی تکبر و بیاعتنایی و دیگر غرور و خودپسندی است که هردو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از توهم و پندار و خودبرتربینی فرو میبرند و رابطه او را از دیگران قطع میکنند. مخصوصاً باتوجه به ریشه لغوی «صعر» روشن میشود که این گونه صفات یک نوع بیماری روانی و اخلاقی است، یک نوع انحراف در تشخیص و تفکر است وگرنه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار این گونه پندارها و تخیلات نمیشود. ناگفته پیدا است که منظور «لقمان»، تنها مسئله رویگرداندن از مردم یا راهرفتن مغرورانه نیست، بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر تکبر و غرور است اما از آنجا که این گونه صفات قبل از هر چیز خود را در حرکات عادی و روزانه نشان میدهد، انگشت روی این مظاهر خاص گذارده است.
«و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکرالاصوت لصوت الحمیر» (سوره لقمان آیه 19)
ترجمه:
(پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن، از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشتترین صداها صدای خران است.
تفسیر:
در آیه بعد دو برنامه دیگر اخلاقی را که جنبه اثباتی دارد – در برابر دو برنامه گذاشته که جنبه نفی داشت- بیان کرده میگوید: «پسرم در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن» (و اقصد فی مشیک). و در سخن گفتنت نیز رعایت اعتدال نما و از صدای خود بکاه و فریاد مزن (و اغضض من صوتک). چراکه زشتترین صداها صدای خران است. (ان انکر الاصوات لصوت الحمیر).
*****
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکرالله کثیرا» (سوره احزاب آیه 21)
ترجمه:
مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
تفسیر:
و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع میکند، میگوید: «برای شما در زندگی رسول خدا صلیالله علیه وآله و عملکرد او (در میدان احزاب) سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند» (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکرالله کثیراً). بهترین الگو برای شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگی، شخص پیامبر صلیالله علیه وآله است، روحیات عالی او، استقامت و شکیبایی او، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختیها و مشکلات، هرکدام میتواند الگو و سرمشقی برای همه مسلمین باشد. این ناخدای بزرگ به هنگامی که سفینهاش گرفتار سختترین طوفانها، میشود کمترین ضعف و سستی و دستپاچگی به خود راه نمیدهد او هم ناخدا است و هم لنگر مطئمن این کشتی، هم چراغ هدایت است و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان. همراه دیگر مومنان، کلنگ به دست میگیرد، خندق میکند، با بیل جمعآوری کرده و با ظرف از خدق بیرون میبرد، برای حفظ روحیه و خونسردی یارانش با آنها مزاح میکند و برای گرم کردن دل و جان آنها را به خواندن اشعار حماسی تشویق مینماید، مرتباً آنان را به یاد خدا میاندازد و به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید میدهد. از توطئه منافقان برحذر میدارد و هوشیاری لازم را به آنها میدهد. از آرایش جنگی صحیح و انتخاب بهترین روشهای نظامی لحظهای غافل نمیماند و در عین حال از راههای مختلف برای ایجاد شکاف در میان صفوف دشمن از پای نمینشیند. آری او بهترین مقتدا و اسوه مومنان در این میدان و در همه میدانها است. «اسوه» (بر وزن عروه) در اصل به معنی آن حالتی است که انسان به هنگام پیروی از دیگری به خود میگیرد و به تعبیر دیگری همان تاسی کردن و اقتدا نمودن است، بنابراین معنی مصدری دارد، نه معنی وصفی و جمله لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه مفهومش این است که برای شما در پیامبر صلیالله علیه وآله تاسی و پیروی خوبی است، میتوانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید. جالب اینکه قرآن در آیه فوق این اسوه حسنه را مخصوص کسانی میداند که دارای سه ویژگی هستند، امید به الله و امید به روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد میکنند. درحقیقت ایمان به مبدا و معاد انگیزه این حرکت است و ذکر خداوند تداوم بخش آن، زیرا بدون شک کسی که از چنین ایمانی قبلش سرشار نباشد، قادر به قدم گذاشتند در جای قدمهای پیامبر نیست و در ادامه این راه نیز اگر پیوسته ذکر خدا نکند و شیاطین را از خود نراند، قادر به ادامه تاسی و اقتدا نخواهد بود.
این نکته نیز قابل توجه است که علی علیهالسلام با آن شهامت و شجاعتش در همه میدانهای جنگ که یک نمونه زنده آن غزوه احزاب است و بعد اشاره خواهد شد در سخنی که در نهجالبلاغه از آن حضرت نقل میفرماید کنا اذا احمر الب کس اتقینا برسولالله (ص) فلم یکم احد منا اقربالی العدو منه: «هرگاه آتش جنگ سخت شعلهور میشد، ما به رسولالله پناه میبردیم و هیچیک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود».
پیامبر (ص) اسوه و قدوه بود، میدانی انتخاب فرستادگان خدا از میان انسانها به خاطر آن است که بتوانند سرمشق عملی برای امتها باشند، چراکه مهمترین و موثرترین بخش تبلیغ و دعوت انبیاء دعوتهای عملی آنها است و به همین دلیل دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعی مقام نبوت دانستهاند و یکی از براهین آن، همین است که آنها باید «اسوه ناس» و «قدوه خلق» باشند. قابل توجه اینکه تاسی به پیامبر صلیالله علیه وآله که در آیات موردبحث آمده به صورت مطلق ذکر شده که تاسی در همه زمینهها را شامل میشود، هرچند شان نزول آن جنگ احزاب است و میدانیم شان نزولها هرگز، مفاهیم آیات را محدود به خود نمیکند ولذا در احادیث اسلامی میبینیم که در مسئله تاسی «مهمترین» و «سادهترین» مسائل طرح شده است. در حدیثی از امیرمومنان علی علیهالسلام میخوانیم: ان الصبر علی ولاه الامر مقروض لقول الله عزوجل لنبیه (ص) فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل و ایجاد به مثل ذلک علی اولیاه و اهل طاعته، لقوله لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه: «صبر و شکیبایی بر حاکمان اسلامی واجب است چراکه خداوند به پیامبرش دستور میدهد شکیبایی کن آنچنان که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند» و همین معنی را بر دوستان و اهل طاعتش با دستور به تاسی جستن به پیامبر واجب فرموده است. در حدیث دیگری از امام صادق علیهالسلام آمده است که فرمود: پیامبر صلیالله علیه وآله هنگامی که نماز عشا را میخواند، آب وضو و مسواکش را در بالای سرش میگذاشت و سر آن را میپوشانید... سپس کیفیت نماز شب خواندن پیامبر صلیالله علیه وآله را بیان میفرماید و در آخر آن میگوید: لقد کان فی رسولالله اسوه حسنه. و به راستی اگر پیامبر صلیالله علیه وآله در زندگی ما اسوه باشد، در ایمان و توکلش، در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش و در زهد و تقوایش به کلی برنامههای زندگی ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنایی سراسر زندگی ما را فراخواهد گرفت. امروز بر همه مسلمانان مخصوصاً جوانان باایمان و پرجوش فرض است که سیره پیامبر صلیالله علیه وآله را موبهمو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چیز قده و اسوه خود سازند که مهمترین وسیله سعادت و کلید فتح و پیروزی همین است.
بسیار یاد خدا کنید. توصیه به یاد کردن خداوند و مخصوصاً ذکر کثیر کرارا در آیات قرآن وارد شده است و در اخبار اسلامی نیز اهمیت فراوان به آن داده شده تا آنجا که در حدیثی از ابوذر میخوانیم که میگوید: وارد مسجد شدم و به حضور پیامبر صلیالله علیه وآله رسیدم... به من فرمود: علیک بتلاوه کتاب الله و ذکرالله کثیرا فانه ذکر لک فی السماء و نور لک فیالارض: «بر تو باد که قرآن را تلاوت کنی و خدا را بسیار یاد نمایی که این سبب میشود که در آسمانها (فرشتگان) یاد تو کنند و نوری است برای تو در زمین».
در حدیث دیگری از امام صادق علیهالسلام چنین آمده است: اذا ذکر العبد ربه فی الیوم موکه مره کان ذلک کثیرا: «هنگامی که انسان خدا را در روز یکصد بار یاد کند، این ذکر کثیر محسوب میشود» و نیز در حدیثی از پیامبر صلیالله علیه وآله نقل شده که به یارانش فرمود: الااخبرکم بخیر اعمالکم و ازکاها عند ملیککم و ارفعها فی درجاتکم و خیر لکم من الدینار و الدرهم و خیر لکم من ان تلقوا عدوکم فتقتلونهم و یقتلونکم؟ قالوا: بلی یا رسولالله قال: ذکر الله کثیرا: «آیا بهترین اعمال و پاکیزهترین کارهای شما را نزد پروردگار به شما بگویم؟» عملی که برترین درجه شماست و بهتر از دینار و درهم و حتی بهتر از جهاد و شهادت در راه خدا است؟ عرض کردند: آری، فرمود: خدا را بسیار یاد کردن. ولی هرگز نباید تصور کرد که منظور از ذکر پروردگار با این همه فضیلت تنها ذکر زبانی است، بلکه در روایات اسلامی تصریح شده که منظور علاوه بر این ذکر قلبی و عملی است، یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار میگیرد به یاد خدا بیفتد و آن را ترک گوید.
هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فراگیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصبالعین سازد. مجالس ذکر مجالسی نیست که گروهی بیخبر گرد هم آیند و به عیش و نوش پردازند و در ضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعتهایی را رواج دهند و اگر در حدیث میخوانیم که پیامبر صلیالله علیه وآله فرمود: بادروا الی ریاض الجنه؟ : «به سوی باغهای بهشت بشتابید». یاران عرض کردند: و ما ریاض الجنه؟: «باغهای بهشت چیست؟» فرمود: حلق الذکر: «مجالس ذکر است». منظور جلساتی است که در آن علوم اسلامی احیا شود و بحثهای آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد، انسانها در آن ساخته شوند و گنهکاران پاک گردند و به راه خدا آیند.
با تشکر از وبلاگ فوق العادتون ولی چرا تا آیه ۱۴ فقط داره و بقیه رو نداره ؟ لطفا تا آخرش رو بذارین . باز هم ممنون.