تفسیرآیات درس هفتم

          درس هفتم

(( هو الله الذی لا اله الا هو علم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم )) ( سوره حشر آیه 22 )  

ترجمه : 

او خدایی است که معبودی جز او نیست ، دانای آشکار و نهان است ، و او رحمان و رحیم است .

تفسیر :

میفرماید : " او خدایی است که معبودی جز او نیست ، از غیب و شهود آگاه است و او رحمان و رحیم است " ( و هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم ) .

در اینجا قبل از هر چیز روی مسئله توحید که خمیر مایه همه اوصاف جمال و جلال و ریشه اصلی معرفت الهی است تکیه میکند ، و بعد از آن روی علم و دانش او نسبت به غیب و شهود . " شهادت " و " شهود "  -  چنانکه راغب در مفردات می گوید – حضور توام با مشاهده است ، خواه با چشم ظاهر باشد یا با چشم دل . بنابراین هر جا قلمرو احاطه حسی و علمی انسان است " عالم شهود " است ، و آنچه از این قلمرو بیرون است " عالم غیب " محسوب می شود ، ولی همه اینها در برابر علم خدا یکسان است چرا که وجود بی پایان اوهمه جا حاضر و ناظر است ، و بنابر این جایی از قلمرو علم و حضور او بیرون نیست ئ و لذا در آیه 59 سوره انعام می خونیم " و عنده مفاتح الغیب لا یعملها الا هو " : " کلید های غیب تنها نزد اوست و جز او کسی آن را نمیداند . توجه به این نام الهی سبب می شود که انسان او را همه جا حاضر و ناظر بداند و تقوی الهی پیشه کند . سپس روی رحمت عامه او  که همه خلایق را شامل میشود ( رحمن ) و رحمت خاصه اش که ویژه مؤمنان است ( رحیم ) تکیه شده تا به انسان امید بخشد . و او را در راه طو لانی تکامل و سیر الی الله که در پیش دارد یاری دهد که قطعا این مرحله بی همراهی لطف او نمی شود و ظلمات است و خطر گمراهی دارد . و به این ترتیب علاوه بر صفت توحید ، سه وصف از اوصاف عظیمش در این آیه بیان شده که هر کدام به نوعی الهام بخش است .

 

(( هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلم المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحن الله عما یشکرون )) ( سوره حشر آیه 23 )

ترجمه :

و خدایی است که معبودی جز او نیست ، حاکم و مالک اصلی اوست ، از هر عیب منزه است ، به کسی ظلم نمیکند ، امنیت بخش است ، مراقب همه چیز است ، قدرتمندی شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند ، و شایسته عظمت است ، خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می دهد .

تفسیر :

در آیه بعد علاوه تاکید روی مسئله توحید هشت صفت دیگر ذکر کرده ،  میفرماید :" او خدایی است که معبودی جز او نیست " ( هو الله الذی لا اله الا هو ) . " حاکم و مالک اصلی او است ( الملک ) ئ " از هر عیب و نقص پاک و مبرا است " ( القدوس ) . " هیچ گونه ظلم و ستم بر کسی روا نمیدارد و همه از ناحیه او در سلامتند ( السلام ) (1) . اصولا دعوت او به سوی سلامت است " و الله یدعو الی دار السلام " ( یونس 25 ) و هدایت او نیز متوجه به سلامت میباشد : " یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام " ( ماده 16 ) و قرارگاهی را که برای مؤ منان فراهم ساخته نیز خانه سلامت است : لهم دار السلام عند ربهم " درود وتحیت بهشتیان نیز چیزی جز " سلام " نیست : " الا قیلا سلاماسلاما " ( واقعه آیه 26 ) . سپس می افزاید : " او دوستانش را امنیت می بخشد ، و ایمان مرحمت می کند " الم من " ( 1 ) . او حافظ و نگهدارنده و مراقب همه چیز است ( المهیمن ) ( 2) او قدرتمندی است که همیشه مغلوب نمی شود ( العزیز ) . او با اراده نافذ خود به اصلاح هر امر می پردازد ( الجبار ) . این واژه که از ماده جبر گرفته شده گاه به معنی قهر و غلبه و نفوذ اراده می آید ، و گاه به معنی جبران و اصلاح کردن چیزی است با غلبه و قدرت این واژه هنگامی که در مورد خداوند به کار رود بیانگر یکی از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت به اصلاح هر فسادی می پردازد ، و هر گاه در مورد غیر او بکار رودمعنی مذمت را دارد و به گفته " راغب " به کسی گفته می شود که می خواهد نقصان و کمبود خود را با ادعای مقاماتی که شایسته آن نیست جبران کند ، این واژه در قرآن مجید در ده مورد بکار رفته که نه مورد آن درباره افراد ظالم و گردنکش و مفسد است ، و تنها یک مورد آن درباره خداوند قادر متعال ( آیه مورد بحث       می باشد .سپس می فرماید او  شایسته بزرگی است   و چیزی برتر   و بالاتر  از  او نیست . ( المتکبر) " متکبر از ماده " تکبر " به دو معنی آمده است : یکی ممدوح که در مورد خداوند به کار می رود و آن دارا بودن بزرگی و کارهای نیک و صفات پسندیده فروان است ، و دیگری نکوهیده و مضموم که در مورد غیر خدا بکار میرود  و آن اینست که افراد کوچک و کم مقدار ادعای بزرگی کنند و صرا که ندارند به خود نسبت دهند و از آنجا که عظمت و بزرگی تنها شایسته مقام خدا است این واژه به معنی ممدوحش تنها درباره او بکار می رود و هر گاه در غیر مورد او بکار رود به معنی مذموم است . و در پایان آیه بار دیگر روی مسئله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده می فرماید : " خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می دهد " ( سبحان الله عما یشکرون ) " . با توضیحی که داده شد روشن می شود که هیچ موجودی نمی تواند در صفاتی را که در اینجا آمده است شریک و شبیه و نظیر او باشد .

                                            ***

(( و جعلوا لله شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بنت بغیر علم سبحنه و تعلی عما یصفون )) ( سوره انعام آیه 100 )

ترجمه :

آنان برای خدا همتایانی از جن قرار دادند ، در حالی که خداوند همه آنها را آفریده است ، و برای خدا ، به دروغ و از روی جهل ، پسران و دخترانی ساختند ، منزه است خدا و برتر است از آنچه توصیف می کنند .

تفسیر :

نخست میگوید :" آنها شریکهایی برای خداوند ازجن قال  شدند " ( و جعلوا الله شرکاء الجن ) در اینکه آیا منظور از جندر اینجا معنی لغوی آن یعنی موجودات نا پیدا او پوشیده از حس انسان است ، یا خصوص طایفه جن که قرآن کرارا درباره آنها سخن گفته و به زودی به آن اشاره  خواهیم کرد . مفسران دو احتمال داده اند. بنابر احتمال اول ممکن است آیه اشاره به کسانی باشد که فرشتگان یا هر موجود نا پیدایی دیگر را می پرستیدند ، ولی بنابر احتمال دوم آیه اشاره به کسانی می کند که طایفه جن را شریکهای خداوند و یا همسران او می دانستند " کلبی " در کتاب " الا صنام " نقل می کند که یکی از طوائف عرب بنام " بنو ملیح " که شعبه ای از قبیله " خزاعه " بود ، جن را می پرستیدند حتی گفته میشود که پرستش و عبادت جن و عقیده به الوهیت آنها در میان مذاهب خرافی یونان قدیم و هند نیز وجود داشته است . و به طوری که از آیه 158 سوره صافات و جعلوا بینه و بین الجنه نسبا ( میان خداوند و جن خوشاوندی قال شدند ) استفاده میشود . در بین عرب کسانی بودند که یک نوع رابطه خویشاوندی برای جن با خدا قال بودند ، و به طوری که بسیاری از مفسران نقل کرده اند قریش معتقد بودند که خداوند با جنیان ازدواج کرده و فرشتگان ثمره این ازدواجند .

سپس به این پندار خرافاتی پاسخ گفته و می گوید :" با اینکه خداوند آنها را ( یعنی جن را ) آفریده است "( و خلقهم )" . یعنی چگونه ممکن است در حالی که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود .

خرافه دیگر اینکه " آنها برای خدا پسران و دخترانی از روی نادانی  قال شدند"( و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم )". و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن اینگونه عقاد خرافی همان است که از حمله بغیر علم استفاده می شود یعنی هیچ گونه دلیل و نشانه ای برای این موهومات در دست نداشتند . جالب توجه اینکه " خرقوا " از ماده " خرق " ( بر وزن غرق ) گرفته شده که در اصل به معنی پاره کردن چیزی است بدون رویه و حساب درست نقطه مقابل " خلق " که ایجاد چیزی از روی حساب است ، این دو کلمه ( خرق و خلق ) گاهی در مطالب ساختگی و دروغین نیز بکار می رود ، منهای دروغهایی که حساب شده است و با مطالعه ساخته می شود " خلق و اختلاق " و دروغهایی بی حساب و به اصطلاح شاخدار " خرق و اختراق " گفته می شود . یعنی آنها این دروغها را بدون مطالعه جوانب مطلب و بدون در نظر گرفتن لوازم آن ساختند اما اینکه چه طوایفی برای خدا پسرانی قال بودند ، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است یکی مسیحیان که عقیده داشتند  عیسی پسر خدا است و دیگر یهود که عزیر را فرزند او می دانستند . و به طوری که از آیه 30 سوره توبه اجمالا استفاده می شود و جمعی از محققین معاصر نیز با مطالعه ریشه های مشترک مسیحیت و بودای مخصوصا در مسئله تثلیث در یا فته اند اعتقاد به وجود فرزند پسر برای خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده ، بلکه در میان مذاهب خرافی پیشین نیز وجود داشته است . اما در مورد اعتقاد به وجود دختران برای خدا ، خود قرآن در آیات دیگر مطلب را روشن ساخته و می گوید : و جعلوا الملائکه الذین هم عباد الرحمن انا ثا :" آنها فرشتگان را که بندگان خدا هستند " دختران او قرار دادند " ( زخرف آیه 19 )" . و همانطور که در بلا اشاره کردیم در تفاسیر و تواریخ آمده است که طایفه قریش معتقد بودند فرشتگان فرزندانی هستند که از ازدواج خداوند با جن به وجود آمده اند : ولی در پایان این آیه قرآن قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافی و پندارهای موهوم و بی اساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کننده ای همه این اباطیل را نفی می کند و می گوید :" منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافی که برای او می گویند "( سبحانه و تعالی عما یصفون ).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد