تفسیر آیات درس ۱۵

درس پانزدهم 

«فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون» (سوره جمعه آیه10)

ترجمه:

و هنگامی که نماز پایان یافت (شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید و خدا را بسیار یاد کنید شاید رستگار شوید.

تفسیر:

در آیه بعد می‌افزاید: «هنگامی که نماز پایان گیرد شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهی طلب کنید و خدا را بسیار یاد نمایید تا رستگار شوید» (فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله و اذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون). گرچه جمله ابتغوا من فضل‌الله (فضل خدا را طلب کنید) یا تعبیرات مشابه آن در قرآن مجید شاید غالباً به معنی طلب روزی و کسب و تجارت آمده است، ولی روشن است که مفهوم این جمله گسترده است و کسب و کاری‌که از مصادیق آن است، لذا بعضی آن را به معنی عیادت مریض و زیارت مومن یا تحصیل علم و دانش تفیسر کرده‌اند، هرچند منحصر به اینها نیز نمی‌باشد. ناگفته پیداست که «امر به انتشار در زمین» و «طلب روزی» امر وجوبی نیست، بلکه به اصطلاح «امر بعد از حظر» و نهی است و دلیل بر جواز می‌باشد، ولی بعضی از این تعبیر چنین استفاده کرده‌اند که تحصل روزی بعداز نماز جمعه مطلوبیت و برکتی دارد و در حدیثی آمده است که پیامبر بعد از نماز جمعه سری به بازار می‌زد. جمله «وذکروا الله کثیرا» اشاره به یاد خدا است در برابر آن همه نعمت‌هایی که به انسان ارزانی داشته و بعضی «ذکر» را در اینجا به معنی «ذکر» تفسر کرده‌اند، آنچنان که در حدیث آمده تفکر ساعه خیر من عباده سنه: «یک ساعت اندیشیدن از یک سال عبادت بهتر است». بعضی نیز آن را به مسئله توجه به خدا در بازارها و به هنگام معاملات و عدم انحراف از اصول حق و عدالت تفسیر کرده‌اند. ولی روشن است که آیه مفهوم گسترده‌ای دارد که همه اینها را دربرمی‌گیرد، این نیز مسلم است که روح «ذکر» و «فکر» است و ذکر بی فکر لقلقه زبانی بیش نیست و آنچه مایه فلاح و رستگاری است همان ذکر آمیخته با تفکر در جمیع حالات است. اصولاً ادامه «ذکر» سبب می‌شود که یاد خدا در اعماق جان انسان رسوخ کند و ریشه‌های غفلت و بی‌خبری را که عامل اصلی هرگونه گناه است، بسوزاند و انسان را در مسیر فلاح و رستگاری قرار دهد و حقیقت «لعلکم تفلحون» حاصل گردد.

*****

«و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطنا فهو له قرین» (سوره زخرف آیه 36)

ترجمه:

و هرکس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست.

تفسیر:

همنشین شیاطین از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیاپرستانی بود که همه چیز را بر معیارهای مادی ارزیابی می‌کنند، در آیات موردبحث از یکی از آثار مرگبار دلبستگی به دنیا که بیگانگی از خدا ات سخن می‌گوید. می‌فرماید: «هرکس از یاد خدا روگردان شود شیطانی را به سراغ او می‌فرستیم و همواره با او قرین خواهد بود» (و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطنا فهو له قرین). آری غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا و دلباختگی به زرق و برق آن، موجب می‌شود که شیطانی بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشد و رشته‌ای در گردنش افکنده، «می‌برد هرجا که خاطرخواه اوست» بدیهی است جای این ندارد که کسی تصور جبر از این آیه کند، چراکه این نتیجه اعمالی است که خود آنها انجام داده‌اند. بارها گفته‌ایم اعمال انسان، مخصوصاً غرق شدن در لذات دنیا و آلوده شدن به انواع گناهان، نخستین تاثیرش این است که پرده بر قلب و چشم و گوش انسان می‌افتد، او را از خدا بیگانه می‌کند و شیاطین را بر او مسلط می‌سازد و تا آنجا ادامه می‌یابد که گاهی راه بازگشت به روی او بسته می‌شود، چراکه شیاطین و افکار شیطانی از هر سو او را احاطه می‌کنند و این نتیجه عمل خود انسان است هرچند نسبت آن به خداوند نیز به عنوان «سبب‌الاسباب» بودن صحیح می‌باشد، این همان چیزی است که در آیات دیگر قرآن به عنوان «تزیین شیطان» (فزین لهم الشیطان اعمالهم) (نحل-63) یا ولایت شیطان (فهو ولیهم الیوم) (نحل-63) تعبیر شده است.

قابل توجه اینکه جمله «نقیض باتوجه به مفهوم لغوی آن هم دلالت بر استیلاء شیاطین دارد و هم قرین بودن آنها، در عین حال جمله «هو له قرین» بعداز آن آمده تا این معنی را تاکید کند که شیاطین از این گونه افراد هرگز جدا نمی‌شوند، تعبیر به «رحمان» اشاره لطیفی است به اینکه آنها چگونه از خدایی که رحمت عامش همگان را فراگرفته روی‌گردان می‌شوند و از یاد او غافل می‌گردند؟ آیا چنین کسانی جز این سرنوشتی می‌توانند داشته باشند که همنشین شیاطین و محکوم فرمان آنها گردند. بعضی از مفسران احتمال داده‌اند که «شیاطین» در اینجا معنی وسیعی دارد که حتی شیاطین انس را شامل می‌شود و آن را اشاره به «روسا و سردمداران ضلالت» دانسته‌اند که مستولی و مسلط بر غافلان از یاد خدا می‌شوند و با آنها قرین هستند و این توسعه بعید نیست.

*****

 

«اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوه لذکری» (سوره طه  آیه 14)

ترجمه:

من «الله» هستم، معبودی جز من نیست. مرا بپرست و نماز را برای یاد من بپا دار به طور قطع رستاخیز خواهد آمد. می‌خواهم آن را پنهان کنم تا هرکس در برابر سعی و...

تفسیر:

و به دنبال آن نخستین جمله وحی را موسی به این صورت دریافت کرد: «من «الله» هستم معبودی جز من نیست» (اننی انا الله لا اله الا انا). «اکنون که چنین است تنها مرا عبادت کن، عبادتی خالص از هرگونه شرک» (فابدنی). «و نماز را برای من برپای دار، تا همیشه به یاد من باشی» (و اقم الصلوه لذکری). در این آیه پس از بیان مهم‌ترین اصل دعوت انبیاء که مسئله توحید است، موضوع عبادت خداوند یگانه به عنوان یک ثمره برای درخت ایمان و توحید بیان شده و به دنبال آن دستور به نماز یعنی بزرگ‌ترین عبادت و مهم‌ترین پیوند خلق با خالق و موثرترین راه برای فراموش نکردن ذات پاک او داده شده. این سه دستور با فرمان رسالت که در آیه قبل بود و مسئله معاد که در آیه بعد است یک مجموعه کامل و فشرده از اصول و فروع دین را بازگو می‌کند که با دستور به استقامت که در آخرین آیات موردبحث خواهد آمد از هر نظر تکمیل می‌گردد.

نماز بهترین وسیله یاد خدا- در آیات فوق به یکی از فلسفه‌های مهم نماز اشاره شده است، و آن اینکه انسان در زندگی این جهان با توجه به «عوامل غافل کننده» نیاز به تذکر و یادآوری دارد. با وسیله‌ای که در فاصله‌های مختلف زمانی، خدا و رستاخیز و دعوت پیامبران و هدف آفرینش را به یاد او آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بی‌خبری حفظ کند، نماز این وظیفه مهم را برعهده دارد. انسان صبحگاهان از خواب برمی‌خیزد، خوابی که او را از همه چیز این جهان بیگانه کرده، می‌خواهد برنامه زندگی را شروع کند، قبل از هر چیز به سراغ نماز می‌رود، قلب و جان خود را با یاد خدا صفا می‌دهد، از او نیرو و مدد می‌گیرد و آماده سعی و تلاش توام با پاکی و صداقت می‌گردد.

باز هنگامی که غرق کارهای روزانه شد و چند ساعتی گذشت و چه بسا میان او و یاد خدا جدایی افتاد، ناگاه ظهر می‌شود و صدای موذن را می‌شوند: الله اکبر... حی علی الصلوه: خدا از همه چیز برتر است، برتر از آن است که توصیف شود... بشتاب به سوی نماز. به سراغ نماز می‌رود در برابر معبود خود به راز و نیاز می‌ایستد و اگر گرد و غبار غفلتی بر قلب او نشسته، آن را شستشو می‌دهد اینج است که خدا درنخستین دستورات در آغاز وحی به موسی می‌گوید: نماز را برپادار تا به یاد من باشی. جالب اینکه این آیه می‌گوید: نماز را برپادار تا به یاد من باشی، اما در آیه 28 سوره رعد می‌گوید: ذکر خدا مایه اطمینان و آرامش دل‌ها است (الا بذکرالله تطمئن القلوب) و در آیه 27 تا 30 سوره فجر می‌فرماید: یا ایتها النفس المطئن ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و اخلی جنتی: «ای نفس مطمئنه به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم او از او خشنودی و هم او ز تو خشنود، در زمرده بندگانم درآی و در بهشتم گام بگذار» از قرار دادن این سه آیه در کنار هم به خوبی می‌فهمیم نماز انسان را به یاد خدا می‌دارد، یاد خدا نفس مطمئنه به او می‌دهد و نفس مطمئنه او را به مقام بندگان خاص و بهشت جاویدان می‌رساند.

 

*****

 

«تسبح له السموت السبع و الارض و من فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفوراً» (سوره اسراء   آیه 44)

ترجمه:

آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می‌گویند، و هر موجودی تسبیح و حمد او می‌گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید، او بردبار و آمرزنده است.

تفسیر:

سپس برای اثبات عظمت مقام پروردگار و اینکه او برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم مشرکان است، به بیان تسبیح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، می‌گوید: « آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همگی تسبیح خداوند می‌گویند»  (تسبح له السماوات السبع و الارض و من فیهن). نه تنها آسمان‌ها و زمین، بلکه «هیچ موجودی نیست مگر اینکه تسبیح و حمد خدا می‌گوید. ولی شما تسبیح آنها را درک نمی‌کنید» (و ان من شیء الا یسبج بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم). با این حال او حلیم و غفور است (انه کان حلیماً غفوراً). شما را به خاطر شرک و کفرتان فوراً ماخذه نمی‌کند، بلکه به مقدار کافی مهلت می‌دهد درهای توبه را به روی شما بازمی‌گذارد تا اتمام حجت شود، به تعبیر دیگر شما این توانایی را دارید که زمزمه تسبیح موجودات را از درون هه ذرات جهان بشنوید و به خداوند یگانه قادر متعال پی برید، ولی کوتاهی می‌کنید. خداوند هم شما را به این کوتاهی فوراً ماخذه و مجازات نمی‌کند، بلکه برای شما حداکثر مجال و فرصت را در راه شناخت توحید و ترک شرک می‌دهد.

تسبیح و حمد عمومی موجودات جهان در آیات مختلف قرآن، سخن از تسبیح و حمد موجوات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده که شاید از همه صریح‌تر آیه موردبحث باشد که بدون هیچ‌گونه استثناء همه موجودات عالم هستی، زمین و آسمان، ستارگان و کهکشان‌ها، انسان‌ها و حیوانات و برگ‌های درختان و حتی دانه‌های کوچک اتم را در این تسبیح و حمد عمومی شریک می‌داند. قرآن می‌گوید: عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغاست، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله‌ای خاموش در پهنه عالم هستی طنین افکنده که بیخبران توانایی شنیدن آن را ندارند، اما اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است، این صدا را از هرسو به خوبی به گوش جان می‌شنوند و به گفته شاعر: گر تو را از غیب چشمی باز باشد | با تو ذرات جهان همراز شد   نطق آب و نطق خاک و نطق گل | هست محسوس حواس اهل دل      جمله ذرات در عالم نهان | باتو می‌گویند روزان و شبان   ما سمیعیم و بصیریم و باهشیم | با شما نامحرمان ما خامشیم    از جمادی سوی جان جان شوید | غلغل اجزای عالم بشنوید   فاش تسبیح جمادات آیدت | وسوسه‌ی تاویل‌ها بزدایدت  ولی در تفسیر حقیقت این حمد و تسبیح در میان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسیار گفتگو است: بعضی آن را حمد و تسبیح «حالی» دانسته‌اند و بعضی «قالی» که خلاصه نظرات آنها را با آنچ موردقبول ما است ذیلاً می‌خوانید:

1- جمعی معتقدند که همه ذرات موجودات این جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل می‌شماریم یا بی‌جان و غیرعاقل همه دارای یک‌نوع درک و شعورند و در عالم خود تسبیح و حمد خدا می‌گویند، هرچند ما قادر نیستیم به نحوه درک و احساس آنها پی بریم و زمزمه حمد و تسبیح آنها را بشنویم، آیاتی مانند وان منها لما یهبط من خشیه الله: «بعضی از سنگ‌ها از ترس خدا از فراز کوهظها به پایین می‌افتند» (سوره بقره آیه 74). مانند فقال لها و للارض اتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طاعتین: «خداوند به آسمان و زمین فرمود از روی اطاعت یا کراهت به فرمان کراهت به فرمان من آید، آنها گفتند ما از در اطاعت می‌آیم» (سوره فصلت آیه 11) ... و مانند آن را می‌توان گواه بر این عقیده گرفت.

2- بسیاری معتقدند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما  آن را «زبانحال» می‌نامیم، حقیقی است نه مجازی. ولی به زبان حال است که قال (دقت کنید). توضیح اینکه: بسیار می‌شود به کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بی‌خوابی در چهره و چشم او نمایان است، می‌گوییم: هرچند تو از ناراحتی‌ات سخن نمی‌گویی اما چشم تو می‌گوید که دیشب به خواب نرفتی، و چهره‌ات گواهی می‌دهد که تو از درد و ناراحتی جانکاهی رنج می‌بری این زبانحال گاهی آنقدر قوی و نیرومند است که «زبان قال» را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد و به تکذیب آن برمی‌خیزد و به گفته شاعر: گفتم که با مکر و فسون | پنهان کنم راز درون    پنهان نمی‌گردد که خون | از دیدگانم می‌رود  این همان چیزی است که علی علیه‌السلام در گفتار معروفش می‌فرماید: ما اضمر احد شیء الاظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه: «هرگز کسی رازی را در دل نهان نمی‌کند، مگر اینکه در لابلای سخنان ناآگاه و صفحه صورتش آشکار می‌گردد.»

از سوی دیگر آیا می‌توان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا که شاهکاری از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقش می‌دهد و او را مدح و ثنا می‌گوید؟ آیا می‌توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار از قریحه عالی آنها حکایت می‌کند؟ و دائماً آنها را می‌ستاید؟ آیا می‌توان منکر شد که ساختمان‌های عظیم و کارخانه های بزرگ و مغزهای پیچیده الکترونیک و امثال آنها، با زبان بی‌زبانی از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن می‌گویند و هریک در جد خود از آنها ستایش می‌کنند؟ بنابراین باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش، با آن همه رازها و اسرار، با آن ظمت خیره‌کننده‌اش و با آن ریزه‌کاری‌های حیرت‌زا همگی تسبیح و حمد خدا را می‌گویند. مگر «تسبیح» جز به معنی پاک و منزه شمردن از عیوب می‌باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی می‌گوید خالق آن از هرگونه تقص وعیبی مبرا است. مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال می‌باشد؟ نظام جهان آفرینش از صفات کمال خدا، از علم بی‌پایان و قدرت بی‌انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می‌گوید، مخصوصاً با پیشرفت علم و دانش بشر و پرده برداشتن از گوشه‌هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمد و تسبیح عمومی موجودات آشکارتر شده است. اگر یک روز آن شاعر نکته‌پرداز هر برگی از برگ‌های درختان سبز را دفتری از معرفت کردگار می‌دانست، دانشمندان گیاه‌شناس امروز درباره این برگ‌ها نه یک دفتر بلکه کتاب‌ها نوشته‌اند و از ساختمان اسرارآمیز کوچک‌ترین اجزای آن یعنی سلول‌ها گرفته تا طبقات هفتگانه برگ و دستگاه تنفسی آن و رشته‌های آبیاری و تغذیه و سایر مشخصات بسیار پیچیده برگ‌ها در این کتاب‌ها، بحث‌ها کرده‌اند.

بنابراین هر برگی شب روز نغمه توحید سرمی‌دهد و آواز رسای تسبیحش را در درون باغ و جنگل، برفراز کوه‌ها و در خمیدگی دره‌ها پخش می‌کند، اما بیخبران چیزی از آن نمی‌فهمند، خاموش می‌شمارند و زبان بسته این معنی برای تسبیح و حمد و عمومی موجودات کاملاً قابل درک است و نیاز به آن ندارند که ما برای همه ذرات عالم هستی درک و شعور قائل شویم چراکه دلیل قاطعی برای آن در دست نیست و آیات گذشته نیز به احتمال زیاد همان زبان حال را بیان می‌کند.

پاسخ به یک سوال ولی در اینجا یک سوال باقی می‌ماند و آن اینکه اگر منظور از تسبیح و حمد حکایت نظام آفرینش از پاکی و عظمت و قدرت خدا است و صفات «سلبیه» و «ثبوتیه» او را شرح می‌دهد. پس چرا قرآن می‌گوید شما حمد و تسبیح آنها را نمی‌فهمید؟ اگر بعضی نفهمند حداقل دانشمندان که می‌فهمند. ولی این سوال دو پاسخ دارد: نخست اینکه روی سخن با اکثریت مردم نادان و مخصوصاً مشرکان است و دانشمندان با ایمان که در اقلیت قرار دارند از این عموم، مستثنی هستند که هر عامی استثنایی دارد. دیگر اینکه آنچه ما از اسرار این عالم می‌دانیم در برابر آنچه نمی‌دانیم همانند قطره‌ای است در برابر دریا و ذره کاهی است در مقابل یک کوه عظیم که اگر درست بیندیشیم حتی نام علم و دانش نمی‌توان بر آن گذاشت. تا بدانجا رسید دانش | من که بدانستمی که نادانم.    بنابراین در واقع ما تسبیح و حمد این موجودات را هرچند دانشمند باشیم، نمی‌شنویم چرا که آنچه را می‌شنویم تنها یک کلمه است از یک کتاب بزرگ و روی این حساب می‌توان به صورت یک حکم عمومی خطاب به همه جهانیان گفت: شما تسبیح و حمد موجودات عالم هستی را که به زبان حال دارند درک نمی‌کند، زیرا آنچه درک می‌کنید به قدری ناچیز است که به حساب نمی‌آید.

3- بعضی از مفسران نیز احتمال داده‌اند که حمد و تسبیح عمومی موجودات در اینجا ترکیبی از زبان «حال» و «قال» یا به تعبیر دیگر «تسبیح تکوینی» و «تشریعی» باشد، چراکه بسیاری از انسان‌ها و همه فرشتگان از روی درک و شعور حمد و ثنای او می‌گویند و همگی ذرات موجودات نیز با زبانحالشان از عظمت و بزرگی خالق بحث می‌کنند. گرچه این دو نوع حمد و تسبیح با هم متفاوت است ولی در قدر جامع یعنی مفهوم وسیع کلمه حمد و تسبیح، مشترک می‌باشند. ولی چنانکه پیداست تفسیر دوم با آن شرح که بیان کردیم از همه دلچسب‌تر است. گوشه‌ای از روایات اهل بیت در روایاتی که از پیامبر صلی‌الله علیه وآله و ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده تعبیرات جالبی در این زمینه دیده می‌شود، از جمله: یکی از یاران امام صادق علیه‌السلام می‌گوید: از تفسیر آیه وان من شیء الا یسبح بحمده سوال کردم، امام علیه‌السلام فرمود: کل شیء یسبح بحمده و انا لنری ان ینقض الجدار و هو تسبیحها: «آری هر چیز تسبیح و حمد خدا می‌گوید، حتی هنگامی که دیوار می‌شکافد و صدایی از آن به گوش می‌رسد آن نیز تسبیح است». از امام باقر علیه‌السلام نقل شده که فرمود: نهی رسول‌الله عن ان توسم البهام فی وجودهها و ان تضرب وجوهها لانها تسبح بحمد ربها: پیامبر صلی‌الله علیه وآله فرمود علامت داغ در صورت حیوانات نگذارید و تازیانه به صورت آنها نزنید، زیرا آنها حمد و ثنای خدا می‌گویند. و نیز از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: ما من طیر یصاد فی بر و لا بحر و لا شیء یصاد من اولحش الا بتضییعه التسبیح: «هیچ پرنده‌ای در صحرا و دریا صید نمی‌شود و هیچ حیوان وحشی به دام صیاد نمی‌افتد مگر به خاطر ترک تسبیح» امام باقر علیه‌السلام صدای گنجشکانی را شنید، فرمود: می‌دانید اینها چه می‌گویند؟ ابوحمزه تعالی که از یاران خاص امام بود می‌گوید عرض کردم نه، فرمود: یسبحن ربهن عزوجل و یسئلن قوت یومهن: «اینها تسبیح خداوند بزرگ را می‌گویند و روزی خود را از او می‌خواهند». در حدیث دیگری می‌خوانیم که یک روز پیامبر صلی‌الله علیه وآله نزد عایشه آمد، فرمود: این دو لباس مرا بشوی، عرض کرد: ای رسول خدا، دیروز شستم، فرمود: اما علمت ان الثوب یسجن فاذا اتسخ انقطع تسبیحه: «آیا نمی‌دانی که لباس انسان نیز تسبیح خدا می‌گوید و هنگامی که چرک و آلوده شود تسبیح آن قطع می‌شود» در حدیث دیگری از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم که فرمود: للدابه علی صاحبها سته حقوق لا یحملها فوق طاقتها و لا یتخذ ظهرها مجلسا یتحدث علیها و یبدء بعلف‌ها اذا نزل و لا یسمها فی وجهها، ولا یضرب‌ها فنها تسبح و یعرض علیها الماء اذا مربها: «حیوان بر صاحبش، شش حق دارد: بیش از تواناییش بر او بار نکند، پشت او را مجلسی برای سخن گفتن قرار ندهد (بلکه هنگامی که به دیگری می‌رسد و می‌خواهد سخن بگوید پیاده شود و پس از اتمام سخن سوار شود) در هر منزلی وارد می‌شود، نخست علف او را آماده کند، علامت داغ در صورت او نگذارد و او را نزند، چرا که تسبیح خدا می‌گوید و هنگامی که بر چشمه آب و مانند آن می‌گذرد او را به کنار آب ببرد (تا اگرتشنه است بنوشد)». مجموعه این روایات که بعضی از آنها معانی دقیق و باریکی دارد نشان می‌دهد که این حکم عمومی تسبیح موجودات، همه چیز را بدون استثنا دربرمی‌گیرد و همه اینها با آنچه در تفسیر دوم (تسبیح به معنی زبان حال و تکوین) گفتیم کاملاً سازگار است و اینکه در روایات خواندیم هنگامی که لباس آلوده و کثیف می‌شود، تسبیح آن قطع می‌گردد، ممکن است اشاره به این باشد که موجودات تا چهره پاک طبیعی دارند، انسان را به یاد خدا می‌اندازند، اما هنگامی که چهره پاک طبیعی خود را از دست دادند دیگر آن یادآوری از بین می‌رود.

 

*****

 

«الحمدلله الذی له ما فی السموت و ما فی الارض و له الحمد فی الخره و هوالحکیم الخبیر» (سوره سبا آیه1)

ترجمه:

حمد (و ستایش) مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است از اوست و (نیز) حمد (و سپاس) برای اوست در سرای آخرت و او حکیم و آگاه است.

تفسیر:

به هرحال سخن در آغاز سوره سبا از حمد و سپاس خدا است به خاطر مالکیت و حاکمیت او در دنیا و آخرت، می‌فرماید: «حمد مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست» (الحمدلله الذی له ما فی السموت و ما فی الارض) و نیز حمد و سپاس برای او در سرای آخرت است (وله الحمد فی الاخره). به این ترتیب حاکمیت و مالکیت هر دو جهان از آن اوست. هر نعمتی، هر موهبتی، هر فایده و برکتی و هر خلقت موزون و شگرف و عجیبی، همه تعلف به ذات پاک او دارد، و به همین دلیل «حمد» که حقیقتش سنایش به خاطر «کارهای نیک اختیاری» است همه به او بازمی‌گردد و اگر مخلوقاتی نیز شایسته حمد و ستایشند آنها نیز پرتویی از وجود او و شعاعی از افعال و صفات او هستند. بنابراین هرکس در این عالم مدح و ستایشی از چیزی می‌کند این حمد و ستایش سرانجام به ذات پاک او برمی‌گردد و به گفته شاعر: به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست | عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست و در پایان آیه می‌افزاید: «او حکیم و خبیر است» (و هو الحکیم و الخبیر). براساس حکمت بالغه او است که این نظام عجیب بر جهان حکومت می‌کند و براساس علم و آگاهی اوست که هرچیز به جای خود قرار گرفته و هر موجودی آنچه را که نیاز دارد در اختیار دارد. در اینکه منظور از حمد و ستایش خداوند در آخرت چیست؟ مفسران گفتگو بسیار کرده‌اند.

بعضی گفته‌اند گرچه سرای آخرت دار تکلیف نیست، اما بندگان خدا عاشقانه در آنجا او را می‌ستایند و حمد می‌کنند و از حمد و ستایش او لذت می‌برند. بعضی دیگر گفته‌اند: بهشتیان او را به خاطر فضلش حمد می‌کنند و دوزخیان به خاطر عدلش گاه گفته می‌شود: انسان‌هایی که در این دنیا هستند به خاطر وجود حجاب‌های مختلف بر قلب و فکرشان غالباً حمد خالص ندارند، اما در قیامت که همه حجاب‌ها برچیده می‌شود و به مصداق الملک یوم ذ لله مالکیت خداوند بر پهنه هستی بر همگان آشکار می‌شود، همگی با خلوص نیت کامل زبان به حمد و ستایش او می‌گشایند و نیز در این جهان ممکن است انسان‌ها غافل شوند و موجوداتی را مستقل از ذات خداوند پندارند و آنها را ستایش کنند، اما در آنجا که ارتباط همگی به ذات پاک او همچون شعاع آفتاب به قرص خورشید آشکار می‌گردد کسی جز او را ستایش نخواهد کرد. از همه اینها که بگذریم در قرآن مجید نیز کرارا آمده است که بهشتیان در آنجا خدا را حمد می‌گویند: و آخر دعواهم ان الحمد لله رب العالمین: «آخرین سخن بهشتیان این است که می‌گویند حمد برای خدایی است که پروردگار جهانیان است» (یونس-آیه10). در جای دیگر می‌خوانیم: هنگامی که مومنان وارد باغ‌های بهشت جاویدان می‌شوند، می‌گویند: شکر برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت و قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن (فاطر-34). این حمد نه تنها از زبان انسان‌ها وفرشتگان است که از تمام ذرات جهان هستی نیز زمزمه حمد و تسبیح او به گوش هوش می‌رسد، هیچ موجودی نیست جز اینکه حمد و تسبیح او می‌گوید.

 

*****

 

«و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیومنوا بی لعلهم یرشدون» (سوره بقره آیه 186)

ترجمه:

و هنگامی که بندگان من از تو درباره من سوال کنند (بگو:) من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند (و به مقصد برسند.)

شان نزول:

کسی از پیامبر صلی‌الله علیه وآله پرسید آیا خدای ما نزدیک است تا آهسته با او مناجات کنیم و یا دور است تا با صدای بلند او را بخوانیم؟ در این موقع آیه بالا نازل گردید و نیز نقل می‌کنند گروهی از پیغمبر پرسیدند خدا را چگونه بخوانیم آیه مذکور نازل شد.

تفسیر:

این آیه با اینکه یک معنی عمومی برای همه کسانی که می‌خواهند با خدای خود مناجات کنند، در بر دارد و اختصاص به روزه‌داران ندارد و قرار گرفتن آن در میان آیات مربوط به روزه مفهوم تازه‌ای به آن می‌بخشد و آن اینکه قرآن بیش از آنکه به وظایف روزه‌دار و حدود روزه و آنچه باید از آن اجتناب کرد بپردازد، به یکی از فواید و اسرار روزه اشاره می‌کند و آن عبارت است از قرب به خدا و استجابت دعا. جالب اینکه آیه می‌گوید: «هنگامی که بندگان نت از تو درباره من سوال می‌کنند من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا می‌خواند اجابت می‌کنم، بندگان من باید این دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند». همان‌طور که ملاحظه می‌شود در این جمله‌ها خداوند 7 مرتبه اشاره به ذات پاک خود می‌کند و 7 بار نیز اشاره به بندگان خود نموده و نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط با آنها را مجسم ساخته است.

«عبدالله سنان» می‌گوید از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: زیاد دعا کن زیرا دعا کلید بخشش خدا و وسیله پیروزی به هر حاجت است، نعمت‌ها و رحمت‌هایی نزد پروردگار است که جز با دعا نمی‌توان به آن رسید هر در که آن را بکوبی عاقبت گشوده می‌شود و چگونه ممکن است او از ما دور باشد در حالی که از ما به ما نزدیک‌تر است و میان ما و قلب ما جای اوست، دعا و نیایش: بعضی می‌پرسند دعا و نیایش برای چیست؟ آیا دعا اثر تخدیری ندارد؟ و آیا مردم به جای اینکه به سراغ فعالیت و کوشش و استفاده از وسایل جهان هستی بروند تنها باید به دعا قناعت کنند؟ وانگهی آیا دعا کردن فضولی در کار خدا نیست؟ خدا هر چه مصلحت بداند انجام می‌دهد، پس چرا ما طبق دلخواه خود هر ساعت از او چیزی درخواست کنیم؟ از همه گذشته آیا دعا منافات با مقام رضا و تسلیم در برابر خواست‌های خداوند ندارد؟ آنها که چنین ایرادهایی را می‌کند از آثار روانی و اجتماعی و تربیتی و معنوی دعا و نیایش غافلند، زیرا انسان برای تقویت اراده و برطرف کردن ناراحتی‌ها به تکیه‌گاهی احتیاج دارد، دعا چراغ امید را در انسان روشن می‌سازد. مردمی که دعا و نیایش را فراموش کنند با عکس‌العمل‌های نامطلوب روانی و اجتماعی مواجه خواهند شد و به تعبیر یکی از روانشناسان معروف فقدان نیایش در میان ملتی برابر با سقوط آن ملت است، اجتماعی‌که احتیاج به نیایش را در خود کشته است معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهد بود.

البته نباید این مطلب را فراموش کرد که تنها صبح نیایش کردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به سر بردن بیهوده است. باید نیایش را پیوسته انجام داد و در همه حال باتوجه بتود تا اثر عمیق خودرا در انسان از دست ندهد. آنانکه برای دعا اثر تخدیری قائلند معنی دعا را بد فهمیده‌اند، زیرا معنی دعا این نیست که از وسایل و علل طبیعی آن دست بکشیم و به جای آن دست به دعا برداریم، بلکه مقصود این است که بعداز آنکه نهایت کوشش خود را در استفاده از همه  وسایل موجود به کار بستیم، آنجا که دست ما کوتاه شد و به بن‌بست رسیدیم به سراغ دعا برویم و باتوجه به تکیه بر خداوند روح امید و حرکت را در خود زنده کنیم و از کمک‌های بی‌دریغ آن مبدأ بزرگ مدد بگیریم. بنابراین دعا مخصوص بنارسای‌ها و بن‌بست‌ها است نه عاملی به جای عوامل طبیعی. نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، در فعالیت‌های مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی و گاهی روح قهرمانی و دلاوری را تحریک می‌کند، نیایش خصال خویش را با علامت بسیار مشخص و منحصر به فردی نشان می‌دهد، صفای نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی درونی، چهره پر از یقین، استعداد هدایت و نیز استقبال از حوادث، این ها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق جسم و روح ما حکایت می‌کند و تحت این قدرت حتی مردم عقب‌مانده و کم‌استعداد نیز می‌توانند نیروی عقلی و اخلاقی خویش را بهتر به کار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند اما متاسفانه در دنیای ما کسانی که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند بسیار کمند.

از آنچه گفتیم پاسخ این ایراد که می‌گویند دعا برخلاف «رضا و تسلیم» است نیز روشن شد زیرا دعا همان‌طور که در بالا شرح داده شد یک نوع کسب قابلیت برای تحصیل سهم زیادتر از فیض بی‌پایان پروردگار است و به عبارت دیگر انسان به وسیله دعا توجه و شایستگی بیشتری برای درک فیض خداوند پیدا می‌کند. بدیهی است کوشش برای تکامل و کسب شایستگی بیشتر عین تسلیم در برابر قوانین آفرینش است، نه چیزی برخلاف آن. از همه گذشته یک نوع عبادت و خصوع و بندگی است و انسان به وسیله دعا توجه تازه‌ای به ذات خداوند پیدا می‌کند و همان طور که همه عبادات اثر تربیتی دارد، دعا هم دارای چنین اثری خواهد بود، خواه به اجابت برسد، خواه نرسد و اینکه می‌گویند: دعا فضولی در کار خدا است و خدا هرچه مصلحت باشد می‌دهد، توجه ندارند که: مواهب الهی برحسب استعدادها و لیاقت‌ها تقسیم می‌شود، هر قدر استعداد و شایستگی بیشتر باشد سهم بیشتری از آن مواهب تصیب انسان می‌گردد. لذا می‌بینیم که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: در نزد خداوند مقاماتی است که بدون دعا به کسی نمی‌دهند: «ان عندالله عزوجل منزله لا تنال الا بمس کله» دانشمندی می‌گوید: «وقتی که ما نیایش می‌کنیم خود را به قوه پایان‌ناپذیری که تمام کائنات را به هم پیوسته است متصل و مربوط می‌کنیم» و نیز می‌گوید: «امروز جدید علم یعنی روانپزشکی همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران تعلیم می‌دادند، چرا به علت اینکه پزشکان روانی دریافته‌اند که دعا و نماز داشتن یک ایمان محکم بدین نگرانی و تشویش و هیجان و ترس را که موجب نیم بیشتری از ناراحتی‌های ما است برطرف می‌سازد.»

بسیاری از خود می‌پرسند با این همه تاکیدات که در مورد دعا شده چرا ما دعا می‌کنیم ولی گاهی به اجابت نمی‌رسد؟ باید گفت: اتفاقاً این سولا که درحقیقت سوال مهمی است از پیشوایان بزرگ اسلام نیز شده است و جواب‌های فشرده و کوتاهی داده‌اند که هرکدام از حقیقت خاصی حکایت می‌کند. با استفاده از این احادیث میظتوان گفت برای اجابت دعا شرایطی است که اگر آنها دست به دست هم دهد، اجابت مسلم خواهد بود:

1- حالات دعاکننده- آمادگی روح و فکر، بی‌آلایشی قلب، اثر عمیقی در این موضوع دارد و همچنین اوقات خاصی که شرایط روحی را برای توجه مخصوص به پروردگار آماده‌تر می‌کند، همچون نیمه‌های شب و سحرگاهان چنانکه در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم: خداوند به موسی بن عمران فرمود: «هب لی من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع و من عینی الدموع و ادعنی فی ظلم الیل فانک تجدنی قریبا مجیبا»: «در تاریکی شب، با قلبی خاشع و جسمی متواضع و چشمی اشکبار مرا بخوان که مرا نزدیک خواهی یافت و دعای تو را باجابت می‌رسانم» و نیز «نوف بکالی» می‌گوید: «شبی در خدمت علی علیه‌السلام بودم پاس از شب گذشته بود علی بیدار شد، وضو گرفت و رو به درگاه پروردگار کرد و مشغول راز و نیاز شد در حالی که همچون ابر بهار اشک می‌ریخت سپس رو به من کرد و فرمود:  ای نوف خوابی یا بیدار؟ گفتم: حال شما چگونه ممکن است مرا خواب بگذارد. فرمود: داود پیغمبر علیه‌السلام در چنین موقعی به پا خاست و گفت: انها ساعه لا یدعو فیها عبدالا استجیب له. این ساعت ساعتی است که هیچ بنده با ایمانی خدا را نمی‌خواند مگر اینکه دعای او باجابت می‌رسد (جز جمعی از گناهکاران)».

2- دوری از گناه- چه اینکه بسیاری از گناهان پرده ضخیمی در برابر اجابت دعا می‌افکند. چنانکه در دعای کمیل می‌خوانیم: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء» خداوندا گناهانی را که دعای مرا حبس می‌کند بر من ببخش.

3- پاکی غذا از حرام- می‌دانیم که دعا و همه اعمال انسان خواه و ناخواه یک نوع نیرویی است که از مواد غذایی سرچشمه می‌گیرد، اگر مواد غذایی از حرام باشد دعا را به رنگ خود در می‌آورد و چنین دعایی شایسته قرب پروردگار و اجابت او نخواهد بود، مخصوصاً دراین باره در احادیث اسلامی تاکید شده است. چنانکه پیغمبر در جواب کسی که گفت دوست دارم دعایم مستجاب شود، فرمود: طهر مالکتک و لا تدخل بطنک الحرام: «غذای خود را پاک کن و از غذای حرام بپرهیز» در حدیثی نیز از امام صادق علیه‌السلام نقل شده: «من سره ان یستجاب دعوته فلیطیب مکسبه». «کسی که دوست می‌دارد دعایش مستجاب شود باید کسب و کارش را از حرام پاک کند» و در حدیث قدسی وارد شده است: «لا یحجب عنی دعوه الا دعوه آکل الحرام» «هیچ دعای حرام‌خواران از درگاه من محجوب نمی‌شود».

4- نیاز واقعی- بسیار می‌شود که انسان چیزی را با اصرار از خداوند می‌خواهد و با تمام ذرات وجودش آن را می‌طلبند در حالی که به سود او نیست و نیاز واقعی او را تشکیل نمی‌دهد. خداوند با لطف و محبتی که به بندگان دارد به نیازهای واقعی آنها می‌رسد نه به نیازهای کاذب، بسیار دیده شده است که انسان چیزی را با اصرار می‌طلبند و به آن نمی‌رسد سپس خودش می‌فهمد که اگر انجام می‌گرفت چه دردسر بزرگی برای او می‌شد.

«ادعوا ربکم تضرعا و خفیه انه لایحب المعتدین» (سوره اعراف  آیه 55)

ترجمه:

پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرع و در پنهانی بخوانید (و از تجاوز، دست بردارید که) او متجاوزان را دوست نمی‌دارد.

 

 

تفسیر:

شرایط اجابت دعا آیه گذشته با ذکر دلایل روشن این حقیقت را اثبات کرد که شایسته عبودیت و بندگی تنها خدا است و به دنبال آن در اینجا دستور می‌دهد که «دعا و نیایش» که جان و روح عبادت است باید در برابر خدا انجام گیرد، نخست می‌گوید: «پروردگار خود را از روی تضرع و در پنهانی بخوانید» (ادعوا ربکم تضرعاً و خفیه). «تضرع» در اصل از ماده «ضرع» (بر وزن فرع) به معنی پستان گرفته شده، بنابراین فعل «تضرع» به معنی دوشین شیر از پستان می‌آید و از آنجا که به هنگام دوشیدن شیر انگشت‌ها بر نوک پستان در جهات مختلف حرکت می‌کنند، این کلمه در مورد کسی که با حرکات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع می‌کند به کار می‌رود. بنابراین اگر در آیه فوق می‌خوانیم که خدا را از روی تضرع بخوانید یعنی با کمال خضوع و خشوع و تواضع روی به سوی او آرید، در حقیقت دعاکننده نباید تنها زبانش چیزی را بخواهد، بلکه باید روح دعا در درون جان او و در تمام وجودش منعکس گردد و زبان تنها ترجمان آنها باشد و به عنوان نمایندگی همه اعضای او سخن گوید و اینکه در آیه فوق دستور داده شده کهخدا را به طور «خفیه» و در پنهانی بخوانید برای این است که از «ریا» دورتر و به اخلاص نزدیک‌تر و توام با تمرکز فکر و حضور قلب باشد. در حدیثی می‌خوانیم که پیامبر (ص) در یکی از غزوات بود، هنگامی که سپاهیان اسلام کنار دره‌ای رسیدند، فریاد خود را به «لا اله الا الله» و «الله اکبر» بلند کردند. پیامبر فرمود یا ایهاالناس اربعوا علی انفسکم اما نکم لا تدعون اصم و لا غابا انکم تدعون سمیعا قریبا انه معکم: «ای مردم اندکی آرام‌تر دعا کنید شما شخص کر و غایبی را نمی‌خوانید شما کسی را می‌خوانید که شنوا و نزدیک است و با شما است». این احتمال نیز در آیه داده شده که منظور از «تضرع» دعای آشکار و منظور از «خفیه» دعای پنهانی است، زیرا هر مقامی اقتضایی دارد گاهی باید آشکارا و گاهی پنهانی دعا کرد، روایتی که از علی بن ابراهیم در ذیل آیه نقل شده این موضع را تایید می‌کند. و در پایان آیه می‌فرماید: خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد (انه لا یحب المعتدین). و این جمله معنی وسیعی دارد که هرگونه تجاوز را، اعم از فریاد کشیدن به هنگام دعا و یا تظاهر و ریاکاری و باتوجه به غیر خدا را به هنگام دعا، شامل می‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد